فارسی :
سوره بقره آیه 200: بعضي مردم (كوتاه نظر) از خدا تنها تمناي متاع دنبوي كنند و آنان را از نعمت آخرت نصيبي نيست.
|
شعر :
بگويند افراد کوته نظر
خدايا به دنيا مرا ده ثمر همانا بر آنها به دارالقرار نصيبي نباشد ز پروردگار |
English :
Of men those who say: O, our Creator & Nurturer! Give us of your bounty in this world and such people will have no portion in the Hereafter.
|
فارسی :
سوره آل عمران آيه 193:
پروردگارا! از گناهان ما درگذرو زشتي كردار ما را بپوشان و محو ساز و هنگام جان سپردن ما را با نيكان و صالحان محشور گردان. |
شعر :
خدايا ببخشا ز ما هر گناه بديهاي ما را بپوش سس اي اله
پس از آنکه تسليم کرديم جان تو محشورمان ساز با صالحان |
English :
So O, our Creator & Nurturer! Forgive our sins and remit from us over evil deeds, and make us die in the state that the righteous die.
|
فارسی :
سوره آل عمران آيه 159:
آنچه خود تصميم گرفتي با توکل به خدا انجام ده که خدا آنان که بر او اعتماد کنند را دوست دارد وهمه را ياري کند. |
شعر :
بر آنچه مصمم بگشتي بر آن به يزدان توکل کن و پيش ران
که باشد خدا دوست با آن عباد که دارند بر رب خود اعتماد |
English :
When you resolve a matter, then put your trust in Allah alone, for Allah is affectionate to those who put their trust in Him.
|
بقیه احادیث در ادامه مطلب
سيد محمّد راستگو
چـون كه تقـــوا بست دو دست هـوا حـق گشـايد هــر دو دست عقـل را
مثنوي، دفتر سوم، بيت 1941
بنياد گرفته آياتي چون: «واتّقوا اللّهَ وَيعَلِّمكُمُ اللّه ؛تقوا پيشه گيريد و خدا [بدين گونه] دانش و خردتان ميبخشد».(سوره بقره، آيه 282) كه رواياتي نيز پشتوانه دارد: «من غَلَبَ شَهْوَتَهُ ظَهَرَ عَقْلُه؛ هركه برهوايش چيره گردد، خردش آزاد و آشكار ميشود».(1) وهمچنين روايت: «وجاهِدُوا اَنْفُسَكُمْ عَلي اَهْوائِكُم تَحُلُّ قُلُوبكم الحِكمة؛ برهوا و هوس چيره شويد تا حكمت و دانايي در دلهايتان درآيد».(2)
***
خـشم و شهـوت مـرد را احـول كنـد زاسـتقـــامت روح را مبـــدل كـنـد
چون غـرض آمـد هنـر پـوشيده شـد صد حجاب از دل به سوي ديده شد
مثنوي، 1/333
هم سمت و سو با آياتي چون: «لا تَتَّبِع الهوي فَيضِلّكَ عَنْ سَبيل اللّه؛ از هوا [خشم و شهوت] پيروي مكن كه تو را از راه خدا باز ميدارد».(سوره صاد، آيه 26) كه رواياتي را نيز پشتوانه دارد. مانند: «اِنَّكَ اِنْ اَطَعْتَ هَواكَ اَصَمَّكَ وَاَعْماك؛ اگر از هوايت پيروي كني كور و كرت ميكند».(3)
***
لطف شه جـان را جنـايت جـو كنـد زان كه شـه هــر زشت را نيكـو كنـد
مثنوي، 2/336
مصرع دوّم، يادآور اين آيه شريفه است: «مَنْ تابَ وآمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً فَاولئِكَ يبَدِّلُ اللّهُ سَيئاتِهِم حَسَناتٍ؛آنكه توبه كند و ايمان آورد و كردار شايسته پيشه كند، اينانند كه خداوند بديهاي آنان را با نيكي جايگزين ميكند».(سوره فرقان، آيه70)
مولانا اين نكته قرآني را در اين بيت ديوان شمس نيز آورده است:
خنك آن دم كه كند حق گنهت طاعت مطلق خنك آن دم كه جنـايـات عنـايات خـدا شد
ديوان شمس، 2/127
***
هر كه را در جـان خـدا بنـهد محـك مــر يقـين را بـــاز دانـــد او زشـك
مثنوي، 1/300
هم سمت و سو با آياتي چون: «وَمَنْ يتَّقِ اللّهَ يجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً؛ هركس پرهيز و پارسايي كند، خداوند راه بيرون شد [از تنگناها] را پيش پاي او مينهد».(سوره طلاق، آيه 2) و نيز آيه: «اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يجْعَلْ لَكُمْ فُرقاناً؛اگر پروا و پارسايي پيشه كنيد، خداوند به شما بينشي ميبخشد كه حق و باطل را از هم باز شناسيد». (سوره انفال، آيه 29)
***
حق تعالي گـرم و سـرد و رنـج و درد بـر تــن مـا مينهـد اي شيـر مـــرد
خـوف و جـوع و نقـص اموال و بدن جمـله بهـر نقـد جـان ظـاهر شـدن
مثنوي، 2/2963
بنياد گرفته برآيه شريفه: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشيءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الاَمْوالِ وَالاَنْفُسِ والثَّمرات؛ همانا كه شما را با گونهاي از ترس، گرسنگي، زيان مالي، زيان جاني و زيان كشاورزي ميآماييم».(سوره بقره، آيه 155)
***
آنچه ميگويم به قـدر فهـم تــو است مُــردم انــدر حسـرت فهـــم درست
جان و دل را طاقت آن جــوش نيست با كه گويم در جهان يك گوش نيست
مثنوي، 1/514
«با كه گويم در جهان يك گوش نيست» يادآور اين آيه شريفه و برگرفته از آن است: «اِنّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزلون؛ همانا كه آنان [گناهكاران] از شنيدن نا توانند».(سوره شعرا،آيه 212) همانگونه مجموعه هردو بيت با اين سخنان حضرت مولا علي? هم سمت و سو است: «فَيالَها اَمْثالاً صائِبَةً وَمَواعِظَ شافيةً لَوْ صادَفْتُ قُلُوباً زاكِيةً وَاَسْماعاً واعِيةً… چه مثلهاي درست و پندهاي شفابخش براي گفتن دارم، اگر دلي با صفا و گوشي شنوا يافت شود».(4) و «اِنّ هيهُنا لَعِلماً جَمّاً [وَاَشارَ بَيدِهِ اِلي صَدْرِهِ] لَوْ اَصَبْتُ لَهُ حَمَلَة؛همانا اينجاانبوهي از دانش انباشته شده[اشاره به سينه خود كرد و فرمود] كاش گوش شنوايي براي آنها يافتم».(5)
***
صبغــة اللّــه نــام آن رنگ لطيــف لعنـة اللّـه بـــوي آن رنــگ كثيــف
صبغـة اللّـه هسـت خــم رنگ هــو پيسههــا(6) يكـرنگ گــردد انـدر او
بنياد گرفته برآيه شريفه: «صِبْغَةُ اللّهِ وَمَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَة؛ نگارگري خدا و كيست خوش نگارتر از خداوند».(سوره بقره، آيه 138)
***
نيم جان بستاند و صــد جــان دهـد آنچـه انـــدر و هــم نــايد آن دهــد
مثنوي، 1/245
الهام گرفته از آيه شريفه: «فَلا تَعْلَمُ نَفْس ما اُخْفي لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَّعْين؛هيچ كس نميداند كه چه چشم روشنيهايي براي او اندوخته شده است».(سوره سجده، آيه 17) كه به صورت آشكارتري در اين حديث قدسي آمده است: «اَعْدَدْتُ لِعبادي الصّالِحينَ ما لا عَين رَأتْ وَلا اُذُن سَمِعَتْ وَلا خَطَرَ عَلي قَلْبِ بَشَر؛براي بندگان نيك خويش چيزهايي اندوختهام كه نه چشمي ديده، نه گوشي شنيده و نه به ذهن و ضمير كسي رسيده است».(7)
***
هرچـه بـر تـو آيـد از ظلمات و غــم آن زبـي بـاكي و گستـاخي است هم
مثنوي، 1/89
بنياد گرفته برآياتي چون: «وَما اَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ اَيديكُم؛هر سختي كه به شما رسد از دست خودتان به شما ميرسد». (سوره شوري، آيه 30) ونيز آيه «اَوَلَمّا اَصابَتْكُمْ مُصِيبَة قَدْ اَصَبْتُمْ مثْلَيها قُلْتُمْ اَنّي هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِكُم؛هرگاه مصيبتي به شما رسد كه دو چندان آن را برديگران وارد نموديد، گوييد اين از كجاست؟ بگو آن از سوي خودتان است». (سوره آل عمران، آيه 165)
***
چـاه مظلـم گشـت ظلـم ظــالـمان ايـن چنيـن گفتند جمــله عــالـمان
هـركه ظالـمتر چهش با هـــول تـــر عــدل فــرمـوده است بـدتـر را بـتر
مثنوي، 1/1309
بيت دوّم برگرفته است از آيه شريفه: «وَجَزاءُ سَيِّئة سَيئة مِثْلُها؛ و جزاي بدي، بدي پي همانند آن است».(سوره شوري، آيه 40) مصرع نخست نيز يادآور اين روايت است: «الظُلْمُ ظُلُماتُ يوْمِ الِقيامة؛ظلم دنيا، ظلمات آخرت است».(8)
***
بده اي دوست شرابي كه خدايي است خدايي
نه در او رنج خمـاري نه در او خـوف جـدايي
ديوان شمس، 6/127
مصرع دوّم ترجمه واري است از يك گزاره قرآني در وصف شراب بهشت خدايي : «يطافُ عَلَيهِم بِكَأسٍ مِنْ مَعينٍ بَيضاءَ لَذّة للشارِبينَ لا فيها غَوْل وَلا هُمْ عَنها ينْزَفُون ؛بر بهشتيان جامي پيموده ميشود پر و پيمان از بادهاي روان [درجويها] ورخشان و گوارا بر نوشندگان، نه در آن خوف جدايي از عقل است و نه در آن رنج خمـاري».(سوره صـافات، آيــات45 ـ 47)
بسنجيد با:
شــرابـي بـي خمــارم بخـش يا رب كـه بــا وي هيـچ درد ســر نبـــاشد
ديوان حافظ، ص177
***
عــروة الوثقــاست اين تــرك هــوا بـركشـد ايـن شـــاخ جـان را تا سما
مثنوي، 2/1274
تعبير و تركيب «عروة الوثقي» برگرفته است از اين آيه شريفه:«فَمَنْ يكْفُر بِالطاغوتِ وَيؤْمِن بِاللّهِ فَقَدْ اسَتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الوُثْقي لاانْفِصامَ لها؛ هركس به طاغوت كفر ورزد و به خداوند ايمان آورد به دست آويزي استوار و گسست ناپذير چنگ زده است».(سوره بقره، آيه 256)
***
مكـــرهــا كــردند آن دانـــا گــروه كه زبـن بركنـده شـد زان مكـر كــوه
كـرد وصف مكـرهاشـان ذوالـجلال لِتــــزول منـــه اقــــلال الـجبــال
مثنوي، 1/952
مصرع چهارم دگرگون شده بخشي از اين آيه شريفه است: «وَقَدْ مَكَروا مَكْرَهُمْ وَعِنْدَ اللّهِ مَكْرُهُمْ وَاِنْ كانَ مَكْرُهم لِتَزُولَ مِنْهُ الِجبال؛ همانا كه نيرنگ خويش به كار بستند و نيرنگشان نزد خداست [يعني خداوند نقشه و نيرنگ آنها را ميداند و از اين روي نقشهشان نقش برآب است] و اگرچه نيرنگشان كوهها را از جاي ميبرد».(سوره ابراهيم، آيه 46)
***
بـادهاي كـابــرار را دادنــد انــدر يشــربــون با جنيد و با يزيد و شبــلي و ادهــم خوريــم
ديوان شمس، 3/288
واژه «يشربون» آشكارا نشان ميدهد كه مولانا اشاره دارد به آيه شريفه: «اِنَّ الاَبْرارَ يشْرَبُونَ مِنْ كَأسٍ كانَ مِزاجُها كافورا؛ابرار ازجامي كه آميخته با كافور است، مينوشند».(سوره دهر،آيه 5)
***
هيــچ كــرّمنا شـنيد ايــن آسمـــان كـه شنيـد ايــن آدمــي پــــرغمــان
مثنوي، 6/139
اشارت و تلميح به آيه شريفه: «وَلَقَدْ كَرَّمْنا بنيآدم…»؛و همانا ما آدميزادگان را كرامت بخشيديم و گرامي داشتيم».(سوره اسرا، آيه 70)
***
بيحس و بيگوش و بيفكرت شويد تــا خطــــاب ارجــعي را بشنــويـد
تلميح و اشارتي آشكار به آيه شريفه: «يا اَيتّها النَفْسُ المْطْمَئِنّة ارْجِعِي اِلي رَبِّكِ راضية مَرْضية؛ اي نفس آرام يافته، خرسند و خدا پسند به سوي خدا باز گرد».(سوره حجر، آيات 27 ـ 28)
***
علّـت ابليـس انــا خيـــر بـده اسـت وين مرض در نفس هر مخلوق هست
مثنوي، 6/321
تلميح و اشاره به گفت و گوي خداوند و ابليس در آيه شريفه: «ما مَنَعَكَ اَلاّ تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُكَ قالَ اَنَا خَير مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ؛چه چيز تو را از سجده كردن به آدم كه تو را بدان فرمان داده بودم، باز داشت؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريدي و او را از خاك». (سوره اعراف، آيه 12)
***
شــربـتي خــوردم زاللّــه اشــتري تا به مـحشر تشنـگي نـايــــد مــرا
مثنوي، 4/3513
برگرفته از آيه شريفه: «اِنَ اللّه اشتري مِنَ المُؤمنينَ اَنْفُسَهُمْ وَاَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة؛خداوند جان و مال مؤمنان را به بهاي بهشت از آنان خريده است».(سوره توبه، آيه 111)
***
تو عهدي كـردهاي چـون روح بـودي تو ليكــن كي تـــو را آن يـاد باشـــد
ديوان شمس، 2/79
اشاره به پيماني كه ميان خدا و انسان بسته شده و در آيات زير گزارش آن آمده است: «اَلَمْ اَعْهَدْ اليكم يا بَنيآدَم اَنْ لا تَعبُدوا الشّيطان انّه لكم عَدوّ مبين و ان اعْبُدُوني هذا صِراط مُستقيم؛ اي آدميزادگان! آيا با شما پيمان نبسته بودم كه شيطان را نپرستيد كه او دشمن آشكار شماست و اين كه مرا ببپرستيد كه اين است راه راست». (سوره يس، آيه 60ـ61) ونيز آيه «وَاِذ اَخَذَ رَبُّكَ منْ بَنيآدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّيتَهُمْ وَاَشْهَدَهُمْ عَلي انْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي شَهِدْنا؛ چون خداوند زاد وولد آدميزادگان را از پشت هاشان برگرفت و آنان را برخودشان گواه ساخت. [و پرسيد] آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آري گواهي ميدهيم».(سوره اعراف، آيه 172)
بسنجيد با:
خدا يا چـون گل ما را سرشتي وثيقت نامهاي بـر ما نـوشتي
به ما برخـدمت خـود عـرض كــردي جــزاي آن به خــود بر فـرض كـردي
نظامي، خسرو و شيرين، ص8
***
عارفان را شمع و شاهد نيست از بيرون خـويش
خون انگوري نخورده بادهشان هم خون خويش
ديوان شمس 3/98
بنياد گرفته برتأويل عارفان از آيه: «وَفي اَنْفُسِكُمْ اَفَلا تبصرُون ؛و در درون شماست. نميبينيد؟».(سوره ذاريات، آيه 21) كه بر پايه آن انسان را از سير آفاق به سير انفس و از بيرون پژوهي به درون پژوهي و از بيگانهشناسي به خودشناسي فراخواندهاند و گمشده او را نه در بيرون كه در درون او دانستهاند، از زبان عين القضاة بشنويم: راه خداي تعالي در زمين نيست، در آسمان است، بلكه در بهشت و عرش نيست، در باطن تو است« و في انفسكم» اين باشد، طالبان خدا او را در خود جويند زيرا كه او در دل باشد و دل در باطن ايشان باشد».(9)
بيرون ز تو نيست هر چه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهي كه تـويي
نجم رازي، مرصاد العباد، ص3
من چرا گرد جهان گردم چــو دوست تدر ميــــان جــان شيـرين مـن است
عطّار، ديوان، ص68
در جهــان بيهــوده ميجستم تــو را
خــود تو در جــان عــراقي بـودهاي
عراقي، كليات، ص270
افسانه قارونى
تجلى قرآن در شعر مولوى
جلال الدين محمد بلخى ملقب به ملاّى رومى يا مولوى، مردى عارف و دانشمند بود كه سراسر زندگى خود را در راه كسب معرفت و تهذيب نفس گذراند. او با اشعارش كه در قالب غزل، رباعى و مثنوى سروده شده، با بيان حكايتها و افسانهها، رويدادهاى تاريخى و مسايل عرفانى كوشيده است حقايق و معارف الهى را براى مردم بيان كند.او به سان واعظ در مجلس وعظ، سخنانش را با آيات و احاديث و بيان داستان پيامبران درهم مى آميزد تا همگان به قدر توان خود از آن سخنان بهرهمند گردند. اشعار او سرشار از مفاهيم قرآنى، آيات الهى و تعبيرهاى عرفانى است. به گفته نيكلسون، مثنوى شناس معروف انگليسى، مولوى براى توجيه عقايد خود به 1100 آيهى قرآنى توسل جسته است.
به گفته صاحب نظران، مولوى بيش از تمام عارفان شاعر، در انديشهى طلب فيض از كلام حضرت حق بوده و بيشترين تأثير را از قرآن گرفته كه اين امر در اشعارش بازتاب يافته است.
اشعار او از زيباترين مجموعههاى عرفانى به شمار مى آيد كه از مفاهيم و آيات قرآنى تأثير پذيرفته تا جايى كه عدهاى از آن به « تفسير عارفانه كلام اللّه مجيد » ياد مى كنند. استفاده از قرآن در اشعار مولوى را مى توان به چند گونه تقسيم كرد. گاه بدون اشاره صريح به آيه، مفهوم تمام يا بخشى از آيه را در شعر خود آورده است كه خوانندهى آشنا با قرآن، بى درنگ آيه مورد نظر را درمى يابد. گاه به ضرورت وزن شعر، بخشى از آيه را بى هيچ تصرفى در شعر مى گنجاند و گاه به ضرورت شعرى، در الفاظ، تصرفى مى كند. مولوى در برخى از سرودههايش،پى در پى از آيات قرآنى استفاده مى كند، ولى در استفاده از هرآيه، برداشت جديدى را مطرح مى سازد كه با تفسير قبلى آيه يكسان نيست.
به هرحال ما در اينجا، به دليل گستردگى مطلب نمى توانيم همه اشعار مولوى را كه از آيات قرآن متأثر است، بياوريم و تنها به ذكر آيات سوره فاتحه و بقره در مثنوى معنوى، آن هم تنها در دفتر اول و دوم بسنده كردهايم. اشعارى كه مولوى به صراحت بخشى از آيه قرآن را در آن آورده، بدين شرح است:
ازبراى چـاره اين خـوفهـا
آمد اندر هـرنمـازى «اهدنا»
كاين نمازم را مياميز اى خدا
با نمـاز «ضـالّين» واهل ريا
(2/3391)
اين دو بيت به آيات 6و7 سوره فاتحه اشاره صريح دارد: «اهدنا الصراط المستقيم. صراط الذين أنعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لا الضالّين.» يعنى: ما را به راه راست هدايت كن؛ راه آنانى كه به ايشان انعام كردى، نه راه گمراهان و كسانى كه برآنان غضب كردى.
«يؤمنون بالغيب» مى بايد مرا
ز آن ببستم روزن فـانـى سرا
(1/3628)
روزن اين دنياى فانى را به سوى آخرت براى آن بستم كه احوال واقع در آخرت را غايبانه تصديق كنند.
مصراع اول اين بيت به آيهى 3 سورهى بقره اشاره دارد كه مى فرمايد: «الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوة و….» يعنى: آنان كسانى هستند كه به غيب ايمان مى آورند و نماز را برپا مى دارند و….
هـست بـر «سـمـع و بصـر» مـهر خـدا
در حُجُب بس صورت است و بس صدا
(2/679)
ع - ح. صفايى
زبان و کارکرد فرهنگى ارتباطى
از زمانى که سخنان خدا و وحى به ميان آمده و قرآن، آخرين کتاب آسمانى بر صفحه گيتى«نزول اجلال» کرده، آدمى را متحير و شيفته خود ساخته است. آنان که بار ديگر در اين جهان به فرمان خدا و قرآن«قالوابلى» گفتند، پيوسته سعى داشتهاند که از«گلستان» قرآن«گلى» برچينند.
هر قوم و گروهى که قرآن را امام و پيشواى خود دانستند، به گونههاى مختلف از فرهنگ آن بهره جستند؛ از ميان آنها ادبيان و فارسى زبانان نيز از اين«مائده آسمانى» بهرهها جسته و وجود تشنه خود را سيراب نمودهاند و سفره بيان و کلام خود را مزين به«واژگان و مضامين» آن کرداند.
گروهى«تمثيلات» آن را بر گرفتند و برخى پارهاى از آيات را«تضمين» نظر و نثر خود کردند و بعضى از نور آيات«اقتباس» جستند و واژگان قرآن را سر مشق دفتر خود ساختند. عدهاى ديگر آياتى که به صورت«ضرب المثل» در ميان مردم رايج شده بود در نوشتارهاى خود به بند کشيدند و برخى به ترجمه و تفسير ادبى و عرفانى آيات پرداختند و گروهى محتواى آيات را به صورتى ماهرانه«تحليل و حل» کردند و بعضى با«تلميح» به داستانهاى قرآنى، بر شيرينى کلام خود افزودند و بازار ادب خود را رونق بيشترى دادند و در عين حال هر يک از آنان يک دل و يک صدا اعتراف کردند که«هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم» و خلاصه فرهنگ ملى خود را با فرهنگ قرآنى آميختند و«شهد» آيات را با«موم» گفتار و نوشتار خود«عجين» ساختند و جان خود را در چشمه سار کلام خدا شست و شو دادند. به هر حال اين تأثير پذيرى از قرآن و در پى آن احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار(عليهم السلام) از زمانى که کهنترين نسخههاى ادبى ما در دست است، پيشينهاى ديرينه دارد. به ويژه از قرن ششم هجرى قمرى به اين طرف اين أنس با قرآن بيشتر نمايان مى شود؛ يعنى در آثار نويسندگان و شاعران«سبک عراقى»؛ مانند: عطار، سنايى، خاقانى، مولانا، سعدى، حافظ و جز اينان. از آن زمان تا عصر حاضر به ويژه پس از انقلاب اين تأثير پذيرى نمايانتر شده است و مى شود.
ما در اين نوشتار با رعايت اختصار به امور زير مى پردازيم: آوردن نمونه هايى از«تأثير پذيرى از قرآن» همراه با چشم اندازى گذرا به زندگانى برخى از سرايندگان و نويسندگان ادب فارسى و تعريف اجمالى پارهاى از صنايع و آرآيْهاى ادبى؛ ذکر پارهاى از آيات قرآن که به صورت ضرب المثل در ميان فارسى زبانان راه يافته و همچنين واژگان فارسى راه يافته است.
صنايع يا آرايههاى ادبى
در اين بخش آن دسته از آرايههاى ادبى را که در رابطه با تأثير پذيرى ادب فارسى از قرآن است به اختصار معرفى مى کنيم.(1)در ضمن براى پرهيز از درازنويسى مثالهاى هر کدام را در بخش بعدى همراه با معرفى شاعران و نويسندگان مى آوريم.
كه هستم تا قيامـت جــــاودانـــي
خدا را در حقـيـقـــت مـن زبانـــم
دهم داد سخن آن سان كه دانـي
بشــر را ميدهـم بهر سعــــادت
به عالم خط و مشي زندگــانـــي
منـــم آن مـشعــل راه هدايـــــت
هدايت ميكنم با خوش زبـــانـــي
به دست مـن بُود نسل بشــر را
كليـــــد قفـل اســـــرار نهــــانـــي
اساتيــد جهـــــان راه ره نمــودم
كه باشـد كار من پرتــو نشــانـــي
بري پـي بر رمـــوز كهـكشـانهـــا
اگر عمقــي رمــــوزم را بخـوانـــي
صُحُف از متـن من گرديد كـــامل
كه كـل كــاملــــم در كــــاردانـــي
نهـم تــــورات را طُهـــر روايــــــت
كه از او ميكنـم من پاسبــانـــي
زِ انجيـلـم بُود بـر سينــــه حـــائل
زِ مريـم هم مــــدال قهرمــــانـــي
بخـوان قرآن اگر خواهي بري پي
به اجـــرام و كـــرات آسمــــانـــي
كليــــد گـنجهـــــاي بـيكـران را
منــم در اختيــــــارات رايگـــانـــي
مرا از خط و مشـي عتـــرت آموز
كه از دانــــائـــي آنـــــان بـدانـــي
جدائي من و عترت محـال است
كه بيعترت در اين محبس بماني
اسـم و لقـــب گــرچـه ورابيشُمـــار (پنجــاه) تـا را تـو بخاطــر سپار
(موعظــه) و (حكمــت) و (حــقّ) بَهـرِما (وحي) و (هدي)، (رحمت ) و (بشري) و (شفا)
(هــادي) و (نـور) و (عـــربي) و (بشيـر) (ذكــر) و (منـادي) و (مبـارک)، (نذيــــر)
(اَمـــر) و (مُهَيمـــن)،(قصَــــــي) از عليــم (عــــروة وُثقــــي)، (متشــابـه)، (حكيــم)
يــا چـو(كــــلام) است و (مثـاني) و (حَبل) (صدق) و (مبين)، (فصل)و (بلاغ) استو (عدل)
(قيــم) و (مرفـوعـه)،(عَجَــب) هم (كريم) (علم) و (بصائـر)،(علي) و (مستقيم)
(روح) و (صُحــُف)،(تـــذكره)،(قــول) و(مجيد) هسـت (بيــان)، لطــف خــداي حميـد
آنكـه (صـراط)و (نبـأ) اســت و (كتـاب) بهـــر دل تشنـــه مـا همچـو آب
نـــامه (تنزيـل) تـو (فـرقـان) بخـوان هــم عمـــلاً! يكسـره (قــرآن) بخـوان!
شميــم عطــر رحــمان است قرآن
بــــود روشــنــــــگــــــر راه ســــعــادت
چــو خــورشيد فـروزان است قرآن
بــــه گــلـــزارش خـــزان راهــــي ندارد
بــهــاران در بـــهــاران اســت قرآن
صفــــاي بــوستــــان آسمــانـــي است
شكـــوه بــــاد رضـــوان است قرآن
رهــــانــــد از جـــهــــالـــــت آدمــــي را
فــروغ عـلــم و ايــمــان است قرآن
طــــراوت بــخش روح مــومــنــان است
بــه جسـم عارفان جان است قرآن
بـــه صــدق و راســتــي همــتــا نــدارد
رفيــقــي نــيــك پـيمان است قرآن
بــســــوزد خــرمــن شــرك و ريــــــا را
چــو كــوه آتـش افشان است قرآن
نــهان در سينه ها و ســر عشـق است
كــليــد گنــج عــــرفــان است قرآن
بــــود مـعــجــز رســول هــاشــمــي را
كـه در شأنش ثنا خوان است قرآن
طبــيــب دردهـــــاي بــــي دوا اوســت
بــه جــان خسته درمان است قرآن
تــسلــي بــخش دلــهاي غــميـن است
چــراغ شــام حــــرمـان است قرآن
در آن سامان كه سامان نيست كس را
پــنــاه هــــر مسـلمــان است قرآن
بــه حــشر و سنــجش ميــزان اعـــمال
يقين مي دان كه ميزان است قرآن
بــــراتي وصــف قــرآن چـون توان گفت
همــي گــويد كــه قرآن است قرآن
سحـــر عطــــر اذان پـــاشيد هــــر سـو
بـــه روي جـــانمــــازي از گــــل ســــرخ
نمـــــاز صبـــــح مــــيخــــوانــد پـرستو
نشستــه قطــــــرههــــاي روشــــن آب
بــــــه روي گـــــونـــههـايش مثل شبنم
دو چشمش آسمــاني خيس و ابريست
كـــه ميبــــارد از آن بـــــاران نــــمنـــم
گــــــل قـــــــرآن ميـــــان دستهـــــايش
گلـــــي بـــــا برگهــــاي سبـــــز و زيبــا
پـــــرستو زيـــــر لــب مــيخـوانـــد آرام
دوبـاره ســورههــــاي كوچكش را